نقاشیهای عبدالرضا دریابیگی را میتوان تجسم آرامشبخش فضایی رویایی دانست که در مناظر ژرف و آرام وی سکنی گزیده است. کمینهگرایی و پرهیز از بازنمایی اشیاء و دستساختههای بشر از شاخصترین ویژگیهای آثار او محسوب میشوند. اغلب این نقاشیها فضایی مهآلود از منظرهای در دوردست را به تصویر میکشند که از حضور انسان تهی است و به واسطه رنگهای هارمونیک، کادر افقی و کمینهگرایی در بازنمایی جزییات نشان از ابدیتی دارند که در روح طبیعت جاری است.
نقاشیهای دریابیگی تجلی اندیشههای عرفانی او هستند. وی خلوص نیت و صفای یک انسان را در صحراهای بی آب و علف مجسم کرده و در آثارش مناظر جغرافیایی را با مفاهیم عرفانی پیوند داده است. به عقیده هنرمند اصل و پایه همه چیز بر مبنای آرامش و سکون گذاشته شده و اینگونه فضاهای بیکران حیرت او را برانگیختهاند. وی نه تنها انسان، بلکه تمام موجودات کره زمین، از درخت و انسان و حیوان را در مقابل عظمت بیکران هستی کوچک و ناچیز میشمارد و آنها را مانع رسیدن به آرامش و سکون میداند. به همین دلیل است که در آثارش از حضور انسانها و درختان و دیگر موجودات خبری نیست.
چنانکه در اثر حاضر نیز دیده میشود، در اغلب این منظرهپردازیها سهم آسمان در ترکیببندی دوچندان است و رنگها چنان با ملایمت در هم حل شدهاند که توهمی رویاگونه را به نمایش میگذارند. هارمونی و هماهنگی که بر همه اجزای اثر حکمفرماست ریشه در روحیه و سکوتی دارد که در زندگی خانوادگیاش جریان داشت. دریابیگی عاشق صلح و سکوت بود و سعی در به تصویر کشیدن این آرامش و سکون داشت.
حتی آسمان و زمین در این اثر به یک رنگ درآمدهاند و کنتراست چندانی را به نمایش نمیگذارند. تنها چیزی که در تصویر دیده میشود، تپهماهورهایی هستند که به نرمی در مرز میان زمین و آسمان بر افقی در دوردست شکل گرفتهاند و هیچ نشانی از حیات بشری در آن دیده نمیشود. وقتی حضور انسان و موجودات از میان میرود، تمامی شور و شرها و ناآرامیها نیز صحنه را ترک میکنند و عالمی را متصور میشوند که ازلی و ابدی است. در نقاشیهای نیمهانتزاعی دریابیگی زمینه برای توسن خیال مهیا میشود تا در بیکرانه آن بتازد و روایتگر عواطف و احساسات ناب باشد؛ عالمی بکر و آرمانی که با فاصله گرفتن از واقعگرایی محض مخاطب را به تأمل و تعمق در خویش فرا میخواند و بیآنکه ذهنش را مغشوش کند، او را به صلح درونی دعوت میکند.