کنش میان انسان، طبیعت، صنعت و قدرت در جامعه معاصر بشری، بنیان بسیاری از نقاشیهای امیرحسین زنجانی را شکل میدهد. این نگرش به واسطه نوع برخورد با فرم، فضا و ساختار، رویکردی انتقادی مییابد که در کنار ضربهقلمهای اکسپرسیونیستی هشداردهنده، تلخ و گاهی پرالتهاب است. برخورد نقاشانه در مواجهه با امر طبیعی سبب میشود اثر از بیان صرفاً واقعگرایانه فاصله بگیرد. از سویی استفاده از تونالیتههای رنگی خاکستری در کنار رنگهای خام، حسی از زمان پسین را در اثر ایجاد میکند؛ گویی خاطرهای از گذشته پیش روی بیننده قرار دارد که جزییات در آن دقیق به خاطر نمیآید و فاقد اهمیت است. با این حال پرداخت صریح پیکرههای انسانی و فضاسازیهای شهری، به نحوی است که نمیتوان جهان اثر را فرامادی یا خیالی خواند.
در این اثر دو جوان در حال راه رفتن بر روی خطوط ریل قطار هستند؛ حسی از شیطنت، بازی، سرخوشی و بودن در لحظه به واسطه دستان گشاده دو شخصیت ایجاد میشود. در دوردست نمایی محو از کارخانه و فضای شهری دیده میشود که اثر را از هر نوع ارجاع اسطورهای دور میکند. در عین حال حرکت بر روی خط ریل راهآهن با لغزش، سرخوردن و افتادن همراه است؛ حسی که شاید در لغزشهای هر روزه زندگی به نحوی دیگر تجربه میشود و بزنگاه بودن در هستی را پویا، پر از دلهره و زنده میکند. مرد جلوتر و بدون توجه به مخاطب حرکت میکند اما زن به پشت چرخیده و به ناظر خود مینگرد و این امکان غفلت از حرکت رو به جلو همراه با آگاهی از حضور دیگری را در پارادکسی قرار میدهد که قابل تأمل است.