بیژن رأفتی، نقاش، مجسمهساز و چیدمانکار ایرانی است. او در خلق آثار خود از رسانهها و تکنیکهای مختلفی بهره میبرد. از این رو او را میتوان هنرمندی بینارشتهای قلمداد کرد. تحصیلات دانشگاهی رافتی ارتباطی با هنر نداشت و او این رشته را از سر علاقهی شخصی و بهصورت خودآموز پی گرفت. پس از آنکه دورهی کارشناسی اقتصاد را در دانشگاه ملی ]شهید بهشتی[ سپری کرد برای ادامهی تحصیل عازم امریکا شد و رشتهی اقتصاد را تا مقطع دکتری ادامه داد. پس از پایان تحصیلات در «مرکز مطالعات پیشرفته در انرژی و جمعیت» و بعدتر «صندوق بینالمللی پول» مشغول به کار شد و مدتی نیز بهصورت پارهوقت در دانشگاه هاوِرد واشینگتن تدریس داشت. او که از دوران کودکی به هنر علاقمند بود در دوران اقامتش در امریکا بهصورت خودآموخته نقاشی را ادامه داد و تجربیاتی در این زمینه داشت. حاصل این دورهی کاری را در قالب چند نمایشگاه در کشور امریکا ارائه داد. سال 1981 اولین نمایشگاه خود را در دانشگاه هاورد برپا کرد و در سال 1988 آثارش را در جیمز گالری امریکا نمایش داد. کارنمای او در جیمز گالری مورد استقبال منتقدین قرار گرفت و برای خود رافتی نیز دستاوردهای هنری تازهای در پی داشت. رافتی سال 1368 به ایران بازگشت و در دو نمایشگاه گروهی در موزهی هنرهای معاصر تهران شرکت کرد. او یکسال بعد نخستین کارنمای انفرادی خود را در گالری سپهری تهران برگزار نمود.
چنان که گفتیم رأفتی در آثار خود از پتانسیل رسانهها و مدیومهای مختلف استفاده میکند. نقاشی، کلاژ، عکس، مجسمه و اینستالیش، هر یک به فراخور مفهومی که این هنرمند در پی بیان و انتقال آن است به صورت مجزا یا ترکیبی به خدمت گرفته میشوند. مفهوم برای این هنرمند بر فرم ارجحیت دارد و این تمهیدات نهایتاً بهانههایی برای انتقال مفاهیم هستند. او در گفتگویی به مناسبت نمایشگاه انفرادیاش در گالری سپهری میگوید: «هنر بر اساس اصول فلسفی در هر عصری مورد ارزیابی قرار گرفته و مکتبهای گوناگون نامگذاری و صفات بارز آن مشخص شده، مهم آن است که در عصر تکنیکی مسئلهی تخصص و خطر مهلک زائد شدن فکر – که انسان بهخاطر آن اشرف مخلوقات نام یافته- هنر را در جایگاه بسیار حساس قرار میدهد؛ بهخصوص بعد از دو ویرانگی جهانی که بر پایهی انقلاب تکنیکی و علمی حادث شد. اعتراض از یکسو به قوانین حاکم بر جوامع صنعتی (اقتصادی یا اخلاقی)، یافتن مدینهای که بتوان پریشانی روان را در آن فراموش کرد و از طرف دیگر، تابعیت از تجربهگرایی علمی و تأثر از تشخیص نسبیت فکر و محرکهای حسّی بهطور واضحی حرکت هنرهای تجسمی را بعد از سال 1945 شکل میدهد که گویای این وظیفهی حساس هنرمند در عصر بحرانی ما است.»