نقاشی حاضر به یکی از درخشانترین دورههای کاری فریده لاشایی تعلق دارد. درختها و طبیعتهای بازنمایانه دورههای پیشین، در این دوره به اوج رهایی و آزادی در رنگها و ضربهقلمها منتهی شده است. نقاشی فریده لاشایی محصول رویکردی تغزلی است برآمده از روح خالص آفرینش هنری که در آن عمل نقاشی کردن مقدم بر خود نقاشی است. هنر او نه یک دنیای پیچیده تصویری است و نه گزارشی از زندگی یا طبیعت، بلکه صرفاً یک شعر شیرین نقاشانه است که احساسی گنگ و شاعرانه را به مخاطب خویش منتقل میسازد. این احساس، به شکل فوقالعاده تأثیرگذاری در تنش رنگها، انرژی خطوط و ریتم هیجانانگیز عناصر بصری جاریست. ضربه قلمهای سریع و بیمهابا، ترکیبهای خالص رنگ، بیاعتنایی به اصول بازنمایی و نوعی رهایی از قواعد کلاسیک فرم و زیباییشناسی، همگی جلوههایی ثابت در آثار او به شمار میروند. اما همه این کیفیات، بیش از آنکه مبین یک گرایش خاص سبکشناختی در کار وی باشند، در خدمت سادگی، سرمستی و خلق انرژی در حوزه تصویر و فرآیند آفرینش هنری هستند. به خاطر همین ویژگیها، آثار لاشایی برخلاف کارهای بسیاری از همتایانش، نه نقاشی زندگی، بلکه در حقیقت، زندگی در نقاشی است. شیوه نقاشی لاشایی نرم، سریع، هیجانی و نهایتاً بسیار ناخواناست. ضربهقلمهای خروشان او در سراسر بوم به شکل پیوستهای جریان دارند، گویی هنرمند کل اثر را بدون انقطاع، با یک هجوم و در یک مرحله ساخته است. با همه این خصوصیات، نقاشی فریده لاشایی کمتر به سطوح و یا حتی لکهها مقید بوده و سراسر بوم او آکنده از هجوم لجام گسیخته خطوط است. این خطوط گرچه اشارات آشکاری به مناظری از طبیعت، جنگل و درختان دارند، اما در ماهیت ذاتی خود کیفیتی انتزاعی دارند. در بسیاری از آثار وی خطوط سیال به شکل ابهامبرانگیزی عناصری از طبیعت همانند درخت را تداعی میکنند. لیکن در مجموع همه تصاویر خیالی و فرضی که در نقاشی او مشاهده میشوند، در یک فضای سرشار از خطوط آزاد و بیقرار استحاله یافتهاند. انبوه خطوط، گاه سراسر زمینه بوم را با هجوم خود اشغال میکنند و گاه در فقدان خود چنان خلأیی پدید میآورند که گویی دنیای تصویر بدون هیچ خطی در برهوتی تهی و بیانتها سیر میکند. انبوه ضربهقلمهای آشکار در اثر حاضر، در ارزیابی اول، خطوطی مغشوش و ناخودآگاه به نظر میرسند، اما در نگاهی عمیقتر اوج مهارت هنرمند در خلاصه کردن شکلی طبیعت هستند. نبوغ هنرمند در همین بازی نشاطآور نمایان است که در مرز میان خطوط ماهرانه یک نقاشی شکلگرا و ضربه قلمهای هیجانی و خارج از کنترل سیر میکند. در پهنه تصویر مشخص نیست درختانی از میان انبوه خطوط پدیدار شده یا طوفان خطوط پراکنده سعی در ناپدید کردن درخت دارند! همچنانکه نمیدانیم فضای انتزاعی شکلی را مخدوش نموده یا شکلی در یک گستره انتزاعی اختلال ایجاد کرده است! بدین ترتیب عالم موهومی پدید میآید که جهان پرهیاهو و غیرقابل شناخت ما را تداعی میکند. لاشایی خود میگوید: «… طبیعت حس اولیه و اساس زندگی را در من برمیانگیزد. حسی که در عشق تجربه میکنیم. همانندسازی با طبیعت، شور هستی را در من برمیانگیزاند و بدین ترتیب با عناصر درونی خود رابطه برقرار میکنم».[۱]