نقاشی حاضر، از مجموعه درختان فریده لاشایی است که دغدغه های رمزآلودِ زنانه اش در پرتو خطوطی آنی بر پرده بوم ، ساری و جاری می شوند و دنیایی تغزلی را میآفرینند که در گریزِ ظاهرفریبِ دنیایِ جسمانی، به دنبال بیان تعالیِ روح آدمی است.
در پسِ نقاشیهای لاشایی، میتوان تجسد اشعار تغزلی و ازلی را یافت که گویی منجمد میشوند و برای لحظهای رخ مینمایند.
برخلاف برخی دیگر از آثار بجای مانده از این هنرمند که از فرم «معنادار» میگریزند، در این اثر میتوان دورنمایی از ظاهر درخت را یافت، اما پس از لحظهای، درخت، معنایی «مثالی» یافته، از دنیای «جسمانی» میگریزد و به عالم «روحانی» باز میگردد. لاشایی به دنبال تأثیرپذیری از اندیشه «فاصله گذاری» برتولت برشت، در پیِ آن است که هر مفهوم را در ذهن مخاطبش آشنایی زدایی کند و درختانش را آنگونه شکل میدهد که در عین درخت بودن، از فرم متعارف، فاصله میگیرند. درختانی فرازمینی که ریشه در آسمان دارند و پیراسته شده از برگ، عریانیِ با وقار اندیشهای زنانه را با خشونتی از جنسی لطیف، دست نیافتنی و آزاد، به رخ میکشند.
خصوصیات دوگانه لطافت در عین جسارت، از ویژگیهای بارز نقاشیهای لاشایی است. بیننده در تجربهای نفسگیر، با درگیری عاطفی دو عنصر «والایی» و «زیبایی» روبهرو میشوند که در پس خطوط سیال، روان و در عینحال قدرتمندِ هنرمند، پنهان گشتهاند.
لاشایی، استادانه از تنالیتههای سرد در این تابلو بهره گرفته تا درختانی را در دنیایی دیگر تجسم بخشد و بیننده را به سفر و جستجو در پس هر رنگ و خط ترغیب کند. شاید هر کس از ظن خود یارش شود و به پیچیدگیهای رازآلود اندیشهاش دست یابد.
بهکارگیری هنرمندانه رنگ، اندیشه را به پروازی نرم در تابلو سوق میدهد؛ رنگهای تیره قهوهای و سیاه از عمق سفیدی مقدسگون بوم بیرون میآیند، نور رنگ پریده صبح در بین شاخهها میخزد و آبیِ خنک چشمه، بر پای درختان جاری میشود. اوج که بگیری شاید، پرندهای کوچک را در پس شاخهای بیابی.
نقاشیهای فریده لاشایی در بسیاری از مجموعههای شناختهشده جهان حضور دارند از جمله در مجموعههای موزه ملی هنرهای زیبا در لاوالتا، بنیاد هنری دیا در دهلی، دویچه بانک و کامرز بانک آلمان، مجموعه عمومی دمنگا در بازل و موزه هنرهای معاصر تهران موجود است.