نقاشیهای فیگوراتیو فرخ مهدوی به واسطه تکنیک خاص و استفاده از رنگ صورتیِ پوستمانند شناخته میشوند. آثارش تجسم پیکرههایی انسانی هستند که با تکنیک میکسمدیا بر بستر بومهایی سفید و عاری از هر نوع فضاسازی ساخته و پرداخته شدهاند و تلاش دارند عنصر هویت را در بستری نو معنا بخشند. تجربیات منحصر بهفرد نقاش در استفاده از تکنیک ترکیب مواد به نحوی است که گویی پیکره نه به واسطه قلممو یا کاردک، بلکه گویی با دست و به واسطه مالیدن حجمی از مواد و سپس برداشتن بخشهای اضافه شکل گرفته است. این گذاشتن و برداشتن تودههای صورتی رنگ ماده، یادآور حسی از بازی با گِل، ساخت مجسمههای سفالی، خلقت نخستین و آفرینش آدم از خاک است که این بار به صورتی نیمبرجسته در جلوی چشم مخاطب قرار گرفته و در شیارهای باقیمانده بر بدنه خود، فعالیت هنرورزانه نقاش را در پروسه شکلگیری اثر مدفون کرده است.
هرچند مهدوی در کارنامه کاری خود مجموعههایی چون «اصلاح بزرگ»، «قلبها» و «آدموارهها» را دارد اما بدنهای در حال اضمحلال و متلاشیشده وجه مشترک تمامی این مجموعههاست. در تمامی این آثار نقاش با حذف هر نوع پرداخت واقعنمایانه یا نمادپردازانه از اجزای بدن انسانی تلاش دارد تا با تجسم چیزی ورای صورت بیرونی، به درون راه یابد. این عمل به گونهای است که عناصر معمولی چهره کنار گذاشته میشوند و در پسِ این عبور که مانند کندن پوست از بدن، دردناک، خشن و در عین حال جسورانه است، هویت انسانی وجهی تازه مییابد. این نوع از برخورد با عملِ نقاشی به گونهای است که اثر، فارغ از صورتپردازی، به بیانگری احساسات و احوال مؤثر بر منویات فردی در وجهی مادی نیز طعنه میزند. رنج، اضطراب، خشونت، حس پوچی و تنهایی وجه مشترک تمامی انسانهایی است که بدون در نظر گرفتن جنسیت، هویت مییابند و وجهی جدید و ناآشنا را از هستی انسان رقم میزنند.
اثر پیشرو علاوه بر تمامی موارد ذکر شده، به واسطه تناسبات و نوع فرم نشستن، حسی کودکانه نیز در خود دارد. گویی کودکی پیش روی بیننده قرار دارد که با حذف زواید دیداری، به بیانی ساده و ابزود از بچگی و خامی، دست یافته است. فرم پیکره حالتی عروسکگونه نیز دارد و مرز میان کودک/بازیچه را به چالش میکشد. هرچند پرداخت به بدن به واسطه تکنیک و عدم جداسازی و مشخص کردن اجزای دست، پا، انگشتان، گوش و غیره حالتی انتزاعی و اکسپرسیونیستی دارد اما هنرمند با استفاده از چشمان واقعنما حسی از زنده بودن را در پسِ این جسمانیتِ انتراعیافته قرارداده است. گویی این پیکره کودکانه نیمهتمام به خوبی از حضور بیننده آگاه است و با چشمانی زنده او را نظاره میکند.