نقاشیهای فیگوراتیو هانیبال الخاص بخش مهمی از تجربیات هنر مدرن ایران را شکل میدهد. این هنرمند آشوریتبار، در طول زندگی هنری خود به خوبی توانست روایتگری هنر ایرانی را با تمثیلهای اسطورهای درآمیزد و با بهرهگیری از فضاسازیهای مذهبی الگرکو و اکسپرسیونیسم مارک شاگال، سبکی را شکل دهد که کاملاً شخصی و در عین حال ایرانی و مدرن است.
برای نقاشیهای الخاص میتوان چند محور گوناگون در نظر گرفت؛ نخست وفور فیگور انسانی بر بستر تابلوست. فضا در آثار او با پیکرههایی در ابعاد و حالات مختلف لبریز میشود و ارتباط میان این چهرهها و اندامها ذهن را به سیالیتی روایتگر فرا میخواند. دومین شاخصه نقاشیهای الخاص رنگهای درخشان است؛ رنگهایی که کاملاً بازتاب مایههای هنر شرقی است. آثاری که مانند فرشها و پارچههای شرقی از کنتراست رنگهای گرم و سرد با بالاترین خلوص بهره گرفتهاند و روح اندیشه شرقی را در خود دارند. دیگر ویژگی هنر الخاص، بهرهگیری از مفاهیم اسطورهای و کهنالگوها به عنوان موضوع نقاشی است. با آنکه هنرمند سالهای زیادی را در غرب به سر برد، اما هیچگاه دستاوردهای سرزمین مادری خود را رها نکرد و با پشتکاری چشمگیر تلاش کرد سنتهای ایرانی در روایتگری، اسطوره، تمثیلسازی و قصهسرایی را در بستری کاملاً مدرن بازآفرینی کند. با وجود رواج سبکهای تجریدی در دوران حیات هنرمند در غرب، نقاشیهای الخاص را میتوان طراحیهای رنگیای دانست که در فضایی غریب، روایتی نو از قصهنگاری را تجسم میبخشند.
تمامی این خصیصهها در اثر پیش رو به خوبی قوام یافتهاند. هنرمند تلاش دارد روایت مذهبی زندگی مسیح و مصلوب شدن او را در قالبی نو مجسم کند. طبق باورهای مسیحی، حضرت آدم و حوا با خوردن سیب از درخت معرفت نخستین گناه را انجام دادند و به کفاره آن از بهشت رانده شدند. این «گناه نخستین» بر گردن تمام فرزندان ایشان باقی ماند تا آن که حضرت عیسی خود را برای آمرزش فرزندان آدم، به درگاه خدا قربانی کرد و بدین طریق بار گناه از دوش انسان برداشته شد.
هنرمند فضای تابلو را به دو بخش تقریباً مساوی تقسیم کرده است. در بالا پیکره زن و مردی جوان دیده میشود که درختی را در دست گرفتهاند. نوع پرداخت جزییات درخت و تناسبی که با پیکرههای انسانی دارد، کاملاً بر بنیان تمثیلگرایی شکل گرفتهاند. دستان زن تنه درخت را محکم گرفته، اما دستان مرد که هنوز بر گِرد درخت حلقه نشده، گویای نوعی تردید و دودلی است. با آنکه هنرمند در تجسم چهره زن و مرد، از هر نوع پرداخت مذهبی پرهیز کرده و به نوعی تقدسزدایی تعمدی دست زده است، اما سهگانه زن، مرد و درخت، به خوبی کهنالگوی «گناه نخستین» را در ذهن مخاطب یادآوری میکند. در عین حال بر اساس باورهای مسیحی، حوا بود که وسوسه خوردن میوه درخت معرفت را در سر آدم انداخت.
در پایین تابلو، مسیح مصلوب در میان انبوهی از پیکرهها تصویر شده است. این رهایی از گناه نخستین با دردی همیشگی برای انسانها همراه خواهد بود که مصائب مسیح را درک کردهاند. نقاش، فضای کلی اثر را به رنگ آبی انتخاب کرده است. سپس بر سطح این دریای امکان، دو روایت چون پنجرههایی از خیال، به طور همزمان گشوده میشوند؛ رنگهای گرم از تنهای قرمز، نارنجی و سبز، تمثیلی نمادین از دمیدن روح حیات و آغاز زندگی است. در یکی دریافت معرفت، سببساز شکلگیری حیات زمینی است و در دیگری ایثار، موجب رهایی و جاری شدن مجدد انسانیت است. در بالای تصویر چهرههای همگرا و رو در رو نشان از عشقی خود محور دارند و در پایین صورتهایی که نگاه را به بیرون از کادر میکشانند تمثیلی از عشق به دیگری و اوج انسانیت است.