شاخصترین آثار کوروش شیشهگران را پرترههایی انتزاعی تشکیل میدهند که مرزهای متغیر آنها و چرخش پرانرژی فضاهای داخلیشان، حاکی از رفتاری نقاشانه و پرشور هستند. بدون تردید، بخش بزرگی از این شور و انرژی به دلیل دینامیزم نوارهای مواج، پیچان و لرزان رنگی است. برای نمونه، در اثر حاضر با پسزمینه دو رنگ تخت سبز و خاکستری، نوارهایی رنگی پرترهای را بازنمود میکنند که در عین القای حسی پویا، طنزگونه به تصویر کشیده شده است. نوار مشکی در میان این خطوط رنگی علاوه بر مشخصتر کردن سوژه، تأکیدات بصری و بازیهایی پرانرژی در ترکیببندی ارائه مینمایند. رهایی انتهای خطوط در جای جای این پرتره؛ انرژی پویای خطهای پیچان را در سطح اثر آزاد کرده است. این نیروهای متلاطم، همچون طوفانی غیرقابل کنترل در سراسر تابلو جاری بوده و در اغلب پرترههاي شیشهگران به سادگی قابل تشخیص هستند.
کنش خطخطي کردن، به مثابه یک رفتار غريزي برای تخلیه احساسات جوشان، به نخستين تجربههای نقاشانه انسانها و شايد کودکانهترين تصور از نقاشي باز ميگردد. این رفتار فرآیندیست درونی که به صورت نقاشي خطوط مواج و بیپایان بر پهنه کاغذ بازتاب ميیابد. کوروش شيشهگران، در شناختهشدهترین دوره هنرياش، که اثر حاضر از آن دست است، اين تجربه ديرين بشري را موضوع آثارش قرار ميدهد؛ نقاشيهايي آکنده از خطوطي بيقرار که بدون توجه به نقطه آغاز و فرجام خود، عنانگسیخته حرکت کرده و فضاهايي گرافیکی، در ميانه پيچشهاي خود پديد ميآورند. فضای بصری این آثار، به طور کلی انتزاعي است، لیکن گاه تصوير مبهمی از يک پرتره يا شیء از میان انبوه خطوط سربرميآورد. اما آنچه که بیش از تصویر مبهم و انتزاعی یک پرتره بر گستره تابلو سیطره دارد، حرکت سیال خطوطی است نرم و منحنی، سرشار از انرژی و پويايی، که اکنون به یک برند معروف در هنر معاصر ایران تبدیل شده است.
در دهه ۱۹۶۰ موج فزايندهای از نقاشيهاي نواري[۱] در پايگاه اصلي هنر مدرن، نيويورک، پديدار شد که شکل مشابهی از کاربست خط در نقاشی را رقم ميزد. این آثار صرفاً به جريان بصری اثر و انرژي ناشي از حرکت سيال خطوط توجه داشتند.
آثار خطي کوروش شيشهگران نيز در اساس، گونهاي نقاشي خطي و يا نواري است که اکنون ميتواند نوعي امتداد برای آن جريان متأخر نقاشي مدرن ارزيابي شود. ماهيت نقاشانه اين آثار مبتنی است بر حرکت سیال خطها با پسزمينه خالص، بدون بافت و عاري از کيفيت اکسپرسيونيستي در ضربهقلمهای کنشی رنگها در کار او به شکل واضحي غيربیانگرا بوده و بيشتر به قلمروي گرافيک و تبليغات نزديکند. کنارههاي خطوط و سطوح، کاملاً قاطع و به دور از محو تدريجي رنگها در لبهها و حاشيهها هستند. هدف اساسی نقاشی، خلق انرژي فراوان بصري و يک پويايي شگرف به جاي توجه به سازماندهي دروني اثر به نظر ميرسد. در نهايت آنچه که پديدار ميشود، بیش از هرچیزی يک هيجان بصري است که فقط جنبه ديدمانی دارد؛ یعنی «عصاره ديدن» بدون گزافههای ادبی و حرافيهاي زايد.
آثار خطی شيشهگران البته تفاوتهاي مشهودي هم با نقاشي نواري امريکايي دارد که شايد برآمده از تعلقات ايراني او باشد. مهمترين تمايز آن است که کارهاي وي بهطرز عجيبي يک نقاشي ذاتاً انتزاعي را به يک فيگور منتهي ميسازند. در نمونه شاخص آثار او از جمله تابلوی حاضر، يک پرتره انسان از ميان انبوه خطوط سيال و در هم پيچيده به شکل موهومي پديدار ميشود. در نتيجه نقاشي او در چالشي ميان شکل و انتزاع سير میکند. فيگوري که بدين ترتيب ظاهر ميشود، بر خلاف پرترههاي نيمهانتزاعي مدرنيستي، فاقد جنبه تأثيرگذاري احساسی و رواني است و گويي به جاي طرح يک روايت انساني، تنها بر «ساختار» شکل و انتزاع تأکيد ميکند. گفتههاي مکرر هنرمند به صراحت نشان ميدهد که او براي پرهيز از هرگونه روايت شخصي از انسان، به سراغ انتزاع ميرود تا بيننده اثرش، خود به تحليل و قضاوت بنشيند:
«من هميشه فکر ميکردم که چرا يک پرتره را به صورت انتزاعي نقاشي نميکنيم. يک پرتره انتزاعي به هنرمند آزادي کامل ميدهد تا به وراي ظاهر نگريسته و موضوع را به شکلي نمادين تجسم کند. در چهره يک فرد رازهاي ناگفتهاي است که چنانچه آشکار شود، دنيايی متفاوت را ترسيم خواهد کرد. دنيايي که به مراتب جذابتر از دنياي ظاهري است. هر هنرمند که خود را از به تصوير کشيدن صورت ظاهر فارغ کند، راه منحصربهفردي را براي بيان دغدغههايش خواهد يافت.» [۲]
از اين عبارت پيداست هر پرترهاي از منظر هنرمند، در نهايت واسطهايست براي القاي چيزي به بيننده و او با انتزاعيکردن فيگورهايش، در حقيقت مصمم به نفی خويشتن در مقام مؤلف اثر و فاصله گرفتن از اين موضع تحميل نظر بر مخاطب است. ارائه فیگور انتزاعی که فاقد خصوصیات روانی و شخصیتی است، به ذعم وی به مثابه وانهادن هرنوع تصوری نسبت به انسان به مخاطب اثر هنری خواهد بود. اما واضح است که شخصيتهای به تصوير کشيده شده شيشهگران، گرفتار در چنبره گرههاي کور خطها و نوارهاي در هم پيچيده به نظر رسیده و بنابراین شرايط خفقانآميزي را تداعي ميکند. لذا اکنون اين پرسش باقي ميماند که آيا اين گونه ارائه انسان، چيزي جز يک بيانيه دردناک در مورد وضعيت بشري است؟
قابل ذکر است که اثر مشابهی از فیگورهای انتزاعی کوروش شیشهگران در حراج اکتبر ۲۰۱۴ کریستیز دوبی به رکورد ۱۶۱/۰۰۰دلار دست یافت.
[۱]- Strip Painting
[۲]- Shishegaran, Koorosh, Christies’ catalogue, ۳۱ October ۲۰۰۷, Dubai, p. ۱۰۱.