اثر حاضر که نمونهای شاخص از آثار آشنای منصور قندریز محسوب میشود، به خوبی دیدگاه زیباییشناختی و دستاوردهای شکلی او را در هنر تجسمی نشان میدهد؛ همان دستاوردهایی که مشترکاً در آثار طیفی از هنرمندان دهه ۱۳۴۰، به نام «مکتب سقاخانه» تثبيت شد و در شکلگیری آن نام منصور قندریز بیش از دیگر همتایان وی در منابع تاریخ هنر مدرن ایران مورد اشاره قرار گرفته است. این اثر در نگاه اول ترکیبی فرمالیستی است، اما در لایههای عمیقتر سرشار از نشانههاست؛ نشانههای هندسی و نمادین سنتی که بیانی رمزی و آیینی به کلیت اثر بخشیدهاند. ترکیب دوایر، خطوط متقاطع و هندسي، خوانش نقاشی را در جهت یافتن استعارههای تصویری هدایت میکند. انواع رنگهای کهنهنمای اثر نیز به خوبی در ساخت فضای مطلوب هنرمند، نقش دارند. همان طور که در این تابلو میتوان دید، قندریز مصمم به ابداع یک مدرنیسم خاص ایرانی بوده که ریشه در عناصر بومی و سنتی دارد؛ اما در عین حال از ساختار هنر مدرن غربی نیز پیروی کرده است. او برای رسیدن به یک بیان تجسمی اصیل و صاحب هویت در این طیف از آثارش، از انتزاعی ناب به سوی نشانههای تصویری معنادار و هویتیافته حرکت میکند و در این مسیر، عنصر خط را در تقابل با رنگ، به موقعیتی رفیع میرساند. قندریز مرحله تجربهاندوزی آکادمیک و تقلید از شیوههای امپرسیونیسم و پستامپرسیونیسم را خیلی زود طی كرد. با اینکه در آغاز راه به آثار فیگوراتیو توجه بیشتری دارد، ولی بهتدریج با ترسیم خطوط کنارهنما، اشکال خود را همچون اثر حاضر از زمینه جدا میکند. ورود به گرایش نقاشی نوسنتگرا موسوم به «سقاخانه»، موجی از نقشپردازیهای اولیه را در آثارش آشکار میکند، اما ندرتاً نقاشی او به مرز انتزاع مطلق میرسد. قندریز همواره بر حضور کیفیتی معنوی در هنرش، مبنی بر ارزشهای زیباییشناختی سنت تصویری ایرانی، تأکید میورزید و شاید به همین دلیل از پرداختن به صورتگرایی محض خودداری کرده است. قندریز اكنون زیبایی را همگام با پویندگان دیگر میجوید، در نقشهای هنری كشورش چكیده جستوجوی پیشینیان را یافته است. مگر نه دیگران هم هزاران سال پیش از او از زیبایی زندگی سرمست شدهاند و از كوتاهی آن وحشت كردهاند و با آفرینش هنر به جنگ فنای جسم برخاستهاند. كوشش او در این راه دنباله كوشش رفتگان خواهد بود و باز كردن جای پایی برای آیندگان. در این میان كه نقاش از پرداخت آدمهای اولیه به نوعی سورئالیسم میرسد و بعد، از طرح به نقش و از نقش به تلفیق نقشها میگراید، هیچگاه چشم از آسمان و آفتاب و ابر و باران برنمیدارد. دلش همیشه به خاطر آن گوهر اثیری پنهان در آسمان میزند و این طلب و تمنا روی همه پردههایش اثر میگذارد. رنگینكمان با همه هفت رنگش جلوهگاه زیبایی گریزپای مطلوب نقاش است. اگر دست یافتن بر رنگینكمان برای قندریز محال بود، اما از همین كوششهای دستیابی است كه هنر زاده میشود و هنر همیشه بر مرگ فائق بوده است»[۱]. منصور قندريز بسيار جوان درگذشت، اما در همان مهلت كوتاه عمر خود به هنرمندي شناخته شده و تأثيرگذار تبديل شد. نام قندریز برابر است با تلاشی ثمربخش و پُرحاصل که در کوتاهزمانی به بار نشست و برای همیشه ماندگار شد. نبوغ سرشار او همچنانکه در نگاه خیرهاش موج میزند، در آثارش نیز بهوضوح تجلی یافته است.
[۱] . امامی، کریم، بروشور نمایشگاه بزرگداشت منصور قندریز، گالری بورگز، ۵ اردیبهشت ۱۳۴۵.