آثار منصور قندریز تجلیگاه نبوغ نقاشی هستند که در مدت کوتاه عمر خویش تأثیرات بسزایی در جریان نقاشی معاصر ایران گذاشت. وی یکی از فعالان جنبش سقاخانه است. مکتب سقاخانه یکی از عمدهترین مکاتب هنرهای تجسمی است که در دوران مدرنیته در ایران شکل گرفت و نام قندریز در صدر اسامی افرادی است که در پایهگذاری آن نقش بسیار مهمی ایفا کردند. این مکتب به جنبههای فرهنگی ایران توجه ویژهای داشت و به نوعی میتوان روحیه ملیگرایی ایرانی را در آثار بهجای مانده از این مکتب شاهد بود، اما آنچه آثار قندریز را از سایر هنرمندان مکتب سقاخانه جدا میکند، عدم تکیه بر نقشمایههای سنتی قجری و تکنیکهای تزئینی است. آثار او سرشار از استعارههای تصویری است که ریشه در عناصر بومی و سنتی ایران دارد. او سعی داشت با الهام از الگوها و نشانههای هنر سنتی نگارگری ایرانی در اجرا و اسلوبی مدرن و به شیوه آبستره تحولی در هنر ملی و ایرانی به وجود آورد.
در اثر حاضر، قندریز با بهرهگیری از نقشمایههای آبستره که بر مبنای سادهسازی هندسی و تکرار شکل گرفتهاند و همچنین نقوش موجود در هنر اسلامی و ایرانی از فضای فیگوراتیو و طبیعتگرایانه عبور کرده و اثری کاملاً سمبولیک و در عین حال انتزاعی خلق کرده است. او از کهنالگوها و نقشمایههای بدوی بیش از هر چیز در آثارش کمک میگیرد که در واقع بیسرزمین هستند و به کل بشریت تعلق دارند. بازی با انواع فرمهای هندسی از جمله دایره، مثلث، مربع و فرمهای ترکیبی حاصل از تلفیق آنها با یکدیگر که به شیوه خطی و گاه سطحی کوچک در اثر جلوهگری میکند، در کنار اشکال ساده شده برگرفته از طبیعت مانند ماهی و پرنده منجر به خلق اثری پر رمز و راز و نمادگرایانه شده و مخاطب را در مرز میان افسانه و واقعیت نگاه میدارد. علیرغم تعدد نقوش، اشکال و فرمهای هندسی، همه به هم پیوسته و طوری کنار هم قرار گرفتهاند که حضور یکی بدون دیگری بیمعناست. این عناصر در عین حال طوری در تمام کادر منتشر شدهاند که چشم از حرکت باز نمیایستد. شاید بتوان گفت مخاطب با نوعی وحدت در کثرت و یا کثرت در وحدت مواجه است.
قندریز با آگاهی از سنتهای تصویری ایرانی و بهرهگیری آگاهانه از آثار هنرمندان بعدی آثاری خلق کرده که سرشار از نشانههای هندسی و نمادین سنتی هستند و بیانی رمزی و آیینی به نقاشیهایش بخشیدهاند. حضور کیفیتی معنوی مبنی بر ارزشهای زیباییشناختی سنت تصویری ایرانی همواره در آثارش حس میشود. او به دنبال یافتن خویش است و با روحیه جستوجوگر و خلاق خود شور کشف راهی نو را در سر دارد. از همین رو از بازنمایی واقعیت مشهود فاصله میگیرد و با گرایش به انتزاع میکوشد اثری معنادار بیافریند و از موتیفها برای بیان معنای بزرگتر بهره جوید.
قرار گرفتن کلیشه و اثر چاپ شده در کنار یکدیگر چونان آیینهای است که حال هنرمند را در لحظه خلق اثر و پس از آن به خوبی منعکس میکند. گویی در آن واحد میتوان با آن ورق دو سو، که رویی در هنرمند و رویی در مخاطب دارد، روبهرو شد و به طرفهالعینی در لحظه خلق اثر حضور پیدا کرد. در عین حال با دو وجه خود اثر (فضای مثبت و منفی) به مثابه روز و شب، هستی و نیستی یا جلال و جمال آن ارتباط گرفت و به درک زیباییشناختی تازهای از اثر نائل شد.