اثر حاضر به مجموعهای متفاوت از آثار مسعود عربشاهی تعلق دارد که بر خلاف تابلوهای شناختهشدهاش با نمادها و نقشمایههای اسطورههای کهن، به انتزاعی پالایشیافته نزدیک شده که در آن بیشتر میتوان رد مبهمی از نشانههای نقشههای معماری و فرمهای هندسی را مشاهده کرد.
تابلوی پیش رو، تصویری چند لایه است که در ورای پلان نخست آن چیزی نهفته که بیننده را در نگاه اول دچار نوعی سرگشتگی میکند، اما محتوی اصلی آن در پس ظاهر هنر انتزاعی عربشاهی پنهان شده و دیدن هر جز آن، بیننده را با دو مؤلفه اصلی در کارهای عربشاهی درگیر میکند؛ نخست رنگهای اصیل و دیگری خط و برجستهکاری در سطح بوم.
در اواسط دهه هشتاد که این اثر خلق شده، عربشاهی در انتخاب رنگ و نقشمایهها، گرایشی نو را دنبال میکند. او با نگرشی درونگرا، به آشناییزدایی تابلوهای ژئومتریک و طرحهای معمارگونه خود در هنر نوگرای ایرانی میپردازد. اثر حاضر نمونه موفقی از همین سبک کار و خلق دوباره فضاهایی است که نقاش پیشتر در آن زیسته و در نتیجه تعامل و اندیشیدن به گزارههای انتزاعی قابل تعریف است.
این اثر مملو از نقوش و رنگهای متراکم با نوعی بینظمی تمرکزیافته و شلوغی ظاهری در آن است. کار نقاش اینجا با یک ترکیببندی کاملاً حسی و هندسی از خطوط شکلگرفته، اما طرح دایرهواری که در نیمه راه با خطوط اریب قطع شده با رجهای تکراری خطوط رنگی پوشش یافته، نوعی پرسپکتیو حسی را به بیننده القا میکند؛ چرخهای دوار از طرح و رنگ در این حالت زمانی دست میدهد که بیننده را مجذوب اثر میسازد. رنگگذاری در این اثر از نوعی هنر پالایش یافته حکایت دارد، که توصیفی از نامیرایی و سرخوشی را در فضایی سهبعدی در ذهن مخاطب تداعی میکند. در این میان دستاورد هنرمند، رسیدن به جاودانگی رنگهاست که در کنار انبوه نقشمایهها، دنیایی همگرا را به تصویر میکشد. دنیایی جادویی و رنگارنگ که از ظهور و بروز دورهای تازه در کارنامه هنرمند در واپسین سالهای حضور او در عرصه نقاشی معاصر ایران خبر میدهد.