نگاه بیتا فیاضی به مجسمهسازی برآمده از رویکرد پستمدرنیستی در هنر معاصر است. با ظهور پستمدرنیسم مفهوم مجسمه از یک اثر سهبعدی مدرن که فضا را اشغال میکرد به بیان یک «اندیشه» تغییر یافت. یکی از مهمترین تحولات مجسمهسازی معاصر رهایی از قید و بند سنتهای مرسوم مجسمهسازی و ترکیب مدیومهای مختلف بود که متأثر از انقلابی که مارسل دوشان به واسطه استفاده از اشیاء حاضر-آماده آغازگر آن بود شکل گرفت. مجسمه به تدریج ماهیت خود را به عنوان یک شیء از دست داد و به مدیومی انعطافپذیر تبدیل شد که دائماً در حال دگرگونی است. فیاضی از جمله هنرمندانی است که به مسایل روزمره و مفاهیمی همچون شادی، تنهایی، مرگ و زندگی میپردازد و آثارش را با الهام از زندگی عامیانه مردم کوچه و بازار خلق میکند. به عقیده او در دنیای پر هرج و مرج امروزی نقش هنرمند معاصر ساختن، آگاهی رساندن و ایجاد تغییر است که در مواجهه با بمباران اطلاعات، منابع تصویری و تعدد فرهنگها به طور مستمر در حال ساختن، تخریب، نظم دادن، از نظم درآوردن و به نظمی دیگر رساندن است و با مطالعه تاریخ و مسایل اجتماعی با شناخت و آگاهی از موضوع و متریال تحتتأثیر مواجهات و تجربیات شخصی خود به امر «ساختن» میپردازد. در دنیایی که شهرت و ستاره شدن نقش مهمی ایفا میکند، فیاضی مجموعهای از انسانهای معمولی میسازد که چهرههایی کاملاً عادی دارند و برآمده از شخصیتهای کوچه و بازارند و هیچ ویژگی عجیب و شاخصی ندارند. او در این مجموعه از آثارش با تأکید بر عناصر هویتساز فرهنگ سرزمین مادری، آن تصویر ایدئالیستی از روابط انسانی و هویت بشری را کنار گذاشته و با تجسم امر روزمره، بر وجوه ساده زیست بشری در قالب فرهنگ تأکید میورزد. دو اثر ارایه شده که با اختلاف زمانی حدوداً ده ساله خلق شدهاند نیز برآمده از همین رویکرد هستند و هر یک روایتگر داستان زندگی یک فرد عادی با هویت و فرهنگ ایرانیاند که به دور از هرگونه زیباسازی مدگرایانه وضعیت عاطفی این گروه از آدمها را به نمایش میگذارند. این نگرش برآمده از فرهنگ عامه در پاپ آرت و هنر پست مدرن، در اکثر آثار او جلوه میکند و هویتی نو به آنان میبخشد. جامعهای که فراوانی اشیاء مصرفی و تأثیر رسانههای جمعی در آن به سرعت در حال گسترش است، دستمایه خلق این آثار میشود و هنرمند بیآنکه در پی تقبیح یا تقدیس فرهنگ چنین جامعهای باشد به بازنمایی آن در اثر خود میپردازد. در اثر اول فیگور یک مرد در حالتی کاملاً عادی دیده میشود که دستی در جیب دارد و با دست دیگر مخاطب فرضی را به سوی خود فرامیخواند. حتی میتوان از جهت نگاه و حالت چهره او فاصله مخاطب را نیز حدس زد. نحوه اجرای اثر در عین خوشرنگ و لعاب بودن فارغ از صراحت در جزییات است و تا حدودی از واقعگرایی صرف فاصله گرفته و به شیوههای رنگگذاری امپرسیونیستی نزدیک میشود. شکل و شمایل فیگور، لباسهایی که بر تن دارد و همچنین حالت چهرهاش نمایانگر مردی است که بدون هیچ ویژگی شاخصی و به دور از زیباییهای اغراق شده رسانهای در مقابل بیننده ایستاده و آنقدر عادی است که آن را به امری آشنا مبدل میکند، اما به واسطه توجه هنرمند از حاشیه به متن آورده شده و توجه مخاطب را نیز به خود جلب میکند. اثر دوم نیز فیگور زنی را به نمایش میگذارد که در پوشش چادر پیکر خود را پوشانده و حجم مشخصی از پیکرهاش دیده نمیشود و با دستش چادر را به گونهای گرفته که بخشی از چهرهاش را نیز پنهان میکند. بخش زیادی از حجم با رنگ سیاه چادر پوشیده شده اما هنرمند با نشان دادن روسری خوشرنگ و لعابی که از زیر چادر هویداست در کنار رنگ چهره زن نوعی کنتراست رنگی به وجود آورده و از یکنواختی آن کاسته است. رنگآمیزی و نقشونگار روسری نیز یادآور کاشیکاریهای ایرانی است و نمادپردازی فرهنگی اثر را کامل میکند. این تصویری آشنا از بسیاری از زنان ایرانی است که در کوچه و بازار ظاهر میشوند. نحوه پوشش، حالت چهره و حتی حالت ایستادن زن روایتگر داستانی است که ذهن مخاطب را برای کشف لایههای عمیقتر آن فرامیخواند. بیتا فیاضی در سال ٢٠٠۵ یکی از دو زن هنرمندی بود که با نوزادان طلایی از مجموعه «تقدیر» در پنجاه و یکمین بینال ونیز ایتالیا شرکت کرد. این مجموعه در فوریه ٢٠٠٧ به وسیله طراح لباس ایتالیایی، لوسیانو بنتون خریداری شد تا برای همیشه در شهر پونزانو، در ساختمان فابریکا به یادگار بماند، در راهرویی بین ویلای قدیمی نئو پالادیان و بنای جدید تادائو آندو، گذرگاهی نمادین بین شرق و غرب و گذشته و آینده که گروه بنتون و صاحب آن همیشه توجه خاصی به آن داشتهاند.