هویت هنری و زبان شخصی پرویز کلانتری، به واسطه سالها ممارست هنرمند در استفاده از تکنیک کاهگلی در کنار موضوعاتی ثابت از عمارتها خشتی، امروزه این نقاشیها را به شناسنامه هنری هنرمند تبدیل کرده است. تابلوهایی با بستری غالباً فراخ که یادآور ابنیه و بناهای گِلین در سرزمینهای کویری ایران است و این بار، بنا را نه در خاک که بر بستر بوم دوبارهسازی میکند. سادهسازی بیان تصویری در بناهایی با تزیینات کم، ملموس و عامهپسند، از شخصیت مهربان و صمیمی خود کلانتری نشأت میگیرد که همیشه با مهری صادقانه و عاشقانه، سادگی سرزمین مادری را در بکرترین حالات خود به زبان تصویر ترجمه میکرد.
دلبستگی به موضوعات بومی، استفاده از گنبدهای گلی با نورگیرهای کوچک، کوچههای خاکی و پنجرههای مشبک، در کنار کورهراههای خاکی با شیار آبهای روان و درختانی که گاه و بیگاه از میان دیوارها به بیرون سرک میکشند، گویی یادآور سرزمین موعودی است که هر انسانی میتواند در آن آرامش، سکوت و آسایش ذهن و جسم را دوباره تجربه کند و برای لحظاتی کوتاه از زندگی ماشینی و پردغدغه معاصر امروزی رها شود.
کلانتری معمار دنیای درونی و ذهنی خویش است و مکانهایی چنان بکر و ساده را صادقانه میسازد. با این وجود هیچ انسانی یارای ساکن شدن در آن را ندارد. شاید روح نقاش تنها عابر این شهرها و روستاهای بکر باشد که توانسته دستی بر دیوارهای آفتابخورده آن بکشد و بازی سایهها بر دیوارهای آن را تجربه کند. شهرهای کلانتری بدین واسطه، حقیقت مکان را در بستری نو بازمعنا میکنند و با گذر از امر واقع، به آشناییزدایی خاص خود از حضور، مکان و هستی دست مییابند. مکان، در این آثار معنایی تازه مییابد که در عین سادگی و ملموس بودن، به واسطه عدم حضور انسانی، چیزی جدا از زندگی روزمره، دستنیافتنی و متافیزیکی میشود. کمینهگرایی رنگی و استفاده از حقیقت سازه یعنی همان کاه و گل در ساخت تابلو، هویت تکنیک هنری را از امور عادی و همیشگی جدا میکند. فضاهای غالباً تخت، در همنشینی موزون و موسیقیوار با سایهروشنهای گاه و بیگاه، نوع خاص هندسه در معماری ایرانی را بازآفرینی میکنند که با بادگیرهای بلند، خنکای بادی فرحبخش را در اثر به حرکت وامیدارد. همانطور که در تابلوی پیشرو نیز دیده میشود، اکثر این شهرهای آرمانی، فاقد خط افق هستند و گویی این مکان، نه در زمین بلکه در فاصلهای معلق در فضا، جایی که پیوند میان آسمان زمین رخ میدهد برای لحظهای نمایان میشود و حقیقت مکانی ابدی را به صورت امر کلی، ناشناخته و به زبانی نمادین بازآفرینی میکند. جایی فراموش شده که گویی به واسطه شلوغی اذهان انسان امروزی، بکر و دورافتاده مانده و مدتهاست که حادثهای در آن رخ نداده است.