شاخصترین آثار کوروش شیشهگران را پرترههایی انتزاعی تشکیل میدهند که مرزهای متغیر آنها و چرخش پرانرژی فضاهای داخلیشان، حاکی از رفتاری نقاشانه و پرشور هستند. بدون تردید، بخش بزرگی از این شور و انرژی به دلیل دینامیسم نوارهای مواج، پیچان و لرزان رنگی است. برای نمونه، در اثر حاضر با پسزمینه رنگهای سفید و خاکستریها، نوارهای رنگارنگ، پرترهای را بازنمایی میکنند که در عین القای حسی پویا، طنزگونه به تصویر کشیده شده است. نوار مشکی در میان این خطوط رنگی علاوه بر مشخصتر کردن سوژه، تأکیدات بصری و بازیهایی پرانرژی را در ترکیببندی ارائه میکند. این نیروهای متلاطم، همچون توفانی غیرقابل کنترل در سراسر تابلو جاری بوده و در اغلب پرترههاي شیشهگران به سادگی قابل تشخیص هستند.هنرمند، خود درباره این اثر میگوید: «جهان درون و بیرون ما درهم تنیدهاند، با مرزی نه چندان مستحکم از یکدیگر جدا شدهاند و بازتاب یکدیگر هستند. درهم فرورفتگیها و گرههای درون ما، هیجانات، سرخوشیها یا آشفتگیهای ما، در واقع تصویری از کل جهان پیرامون ماست که در تار و پود وجودمان منعکس شده است. این پیچیدگی، وجه اشتراک اساسی دنیای درونی ما و دنیایی است که ما را احاطه کرده. از همین رو میتوان پیچیدگیهای درون و بیرون انسان را به هم پیوند داد و به تصویر کشید».کنش خطخطي کردن، به مثابه یک رفتار غريزي برای تخلیه احساسات جوشان، به نخستين تجربههای نقاشانه انسانها و شايد کودکانهترين تصور از نقاشي باز ميگردد. این رفتار فرآیندی است درونی که به صورت نقاشي خطوط مواج و بیپایان بر پهنه کاغذ بازتاب ميیابد. کوروش شيشهگران، در شناختهشدهترین دوره هنرياش، که اثر حاضر نیز از آن دست است، اين تجربه ديرين بشري را موضوع آثارش قرار ميدهد. نقاشيهايي آکنده از خطوطي بيقرار که بدون توجه به نقطه آغاز و فرجام خود، عنانگسیخته حرکت کرده و فضاهايي گرافیکی، در ميانه پيچشهاي خود پديد ميآورند. فضای بصری این آثار، به طور کلی انتزاعي است، لیکن گاه تصوير مبهمی از يک پرتره يا شیء از میان انبوه خطوط سربرميآورد. اما آنچه که بیش از تصویر مبهم و انتزاعی یک پرتره بر گستره تابلو سیطره دارد، حرکت سیال خطوطی است نرم و منحنی، سرشار از انرژی و پويايی، که اکنون به یک برند معروف در هنر معاصر ایران تبدیل شده است.گفتههاي مکرر هنرمند به صراحت نشان ميدهد که او براي پرهيز از هرگونه روايت شخصي از انسان، به سراغ انتزاع ميرود تا بيننده اثرش، خود به تحليل و قضاوت بنشيند: «من هميشه فکر ميکردم که چرا يک پرتره را به صورت انتزاعي نقاشي نميکنيم. يک پرتره انتزاعي به هنرمند آزادي کامل ميدهد تا به وراي ظاهر نگريسته و موضوع را به شکلي نمادين تجسم کند. در چهره يک فرد رازهاي ناگفتهاي است که چنانچه آشکار شود، دنيايی متفاوت را ترسيم خواهد کرد. دنيايي که به مراتب جذابتر از دنياي ظاهري است. هر هنرمند که خود را از به تصوير کشيدن صورت ظاهر فارغ کند، راه منحصربهفردي را براي بيان دغدغههايش خواهد يافت» .