مجسمههای رضا امیریاراحمدی را میتوان فرمهای شاعرانهای تلقی کرد که در قالب حجم سروده شدهاند. دورههای کاری وی به ترتیب شامل ساخت مجسمههای اسب، گاو و انسان، درختان، درختانی با برگهایی از ورق تاب خورده، کتیبههایی از گچ و قالب گود و مسطح، تابلوهای مرکب از نقاشی، چاپ و کلاژ و در نهایت سرو آویزان است. پیکره برنزی ابوالقاسم فردوسی، مجسمههای مولانا جلالالدین محمد بلخی، ابونصر فارابی، ابنسینا و درخت بسمالله از آثار شاخص وی در فضاهای شهری تهران هستند که از وی به یادگار ماندهاند.
اثر حاضر با عنوان «فلوتنواز» به خوبی شاعرانگی و تجلی احساس هنرمند را به نمایش میگذارد. فارغ از اغراقهای صورت گرفته در پیکرهبندی، نحوه ایستادن، فرم دستها و پاها و موهای لختی که صورت فلوتنواز را پوشانده، در کنار احجام منحنی صیقلی فیگور، همه از ظرافت و شکنندگی احساسی سخن میگویند که در وجود هنرمند نهفته است و روح موسیقیایی وی را عیان میکنند. سادگی و ایجاز در بیان فیگوراتیو در فرم فلوت به اوج خود میرسد و هنرمند بدون اشاره به جزییات، هویت آن را آشکار میسازد. گویی بدین ترتیب بر اهمیت احساس نوازنده تأکید ورزیده و با استفاده از یک خط فلزی ساده به بیننده گوشزد میکند که نغمهای که میشنود نه از فلوت، بلکه برآمده از عمق وجود نوازنده است.