واحد خاکدان در مجموعه نقاشیهای طبیعتبیجان خود، همواره با ارجاع به تصویری نمادین از اتاقی مملو از اشیا و خاطرات، بیننده را به نظاره گذشته از چشماندازی معاصر، باکیفیتی نشانهشناختی دعوت میکند. در این میان اندیشه هنرمند با ترسیم ظریفترین جزئیات اشیا بر پسزمینهای از دیوارهای رنگورو رفته، با مداخله مفهومی هنرمند در فرآیند نقاشی با چیدمانی معمارانه، صحنهای آشنا از اتاق خیالی در خانه پدری را با صورتی رازآلود معنا میکند. واکنش خاکدان به این شلوغی و آشفتگی، ایجاد نوعی نظم مؤثر و ارگانیک در کاربست فضای نقاشی است.
در اثر حاضر، ترکیببندی بر روی بوم وسیع، طوری در نظر گرفته شده که عناصر موجود در صحنه (خرت و پرتهای بیارزش) هویتی دیگرگون و ساختارمند به خود گرفتهاند، آنچنانکه «من درونی» هنرمند در تلفیق با بیکرانگی تخیل و واقعیت اشیا، همگام با زبانی سهل و ممتنع در چارچوبی عینی، انعکاس مییابد؛ بدین جهت تماشاگر در مواجهه با اثر، خود را در میان اشیا و فضای اتاق میانگارد.
در عین حال، نقاش در میان چیدمان این اشیای قدیمی نه چندان زیبا، میکوشد با تکیه بر منطق هنری خود از محسوسات ذهنیاش مایه بگیرد و از اینروست که کل صحنه سامانی تازه مییابد و هم اوست که این زیبایی وصفناپذیر را بازسازی میکند؛ کیفیتی چشمنواز از بازنمایی واقعگرا که بیننده را به یاد مفهوم رنسانسی نقاشیهای استادان بزرگ تاریخ هنر میاندازد. نقاش به مثابه یک نمایشنامهنویس، چند صحنه را در یک پرده نقاشی به نمایش میگذارد، اما روایت اصلی فقدان حضور قهرمان داستان است. کسی که تاج و لباس و پوتینهایش، طوری بهجامانده که بیانکننده یک زندگی سیال و غیرجامد است و در اینجا صورت و شکلش به عمد فراموش شده است.
در اثر پیشرو تفکر هوشمندانه و بیداری واقعگرا، گواهی بر توان هنر رئالیستی خاکدان است؛ این میزان دلمشغولی به جلبنظرکردن و تأثیربرانگیزی از حد توانایی تکنیکی یک هنرمند هایپررئالیست، به ارتباطی صمیمی و خودمانی منتج میشود که هر بینندهای را به مخاطب اثر تبدیل میکند؛ همینجاست که شیوه کار و کیفیت نقاشی میتواند جانشین امضای هنرمند شود و از این حیث آثار واحد خاکدان در تاریخ هنر معاصر ایران منحصربهفرد هستند.