مجموعه «سفید برفی» که اثر حاضر بدان تعلق دارد، دربرگیرنده شماری از مفهومیترین آثار عباس کیارستمی است که در برداشت اول برگردانی از حرفهای کمابیش گفته شده در فیلمها و دیگر آثار او به زبان تصویر به نظر میرسند. در یک نگاه گذرا ممکن است این مجموعه عکسهای وی را را کارهایی از ژانر منظره با تأکیدی خاص بر برف، باران، درخت و یا جاده قلمداد شود؛ پنجرههایی رمانتیک به سوی طبیعت که اتفاقاً چندان هم با حوصله و وسواس انتخاب نشدهاند. اما در نگاهی عمیقتر، هنگامی که به حد بالای انتزاع و تقلیلگرایی و مهمتر از آن رویکرد نمادگرایانه به پدیدههای طبیعی در این عکسها توجه شود، تفاوت ماهوی آنها با فیلمها و یا نمونههای ظاهراً مشابه از تصاویر منظره، به تدریج آشکار میشود. در قیاس با دیگر آثار کیارستمی، این مجموعه با همه سادگی و صراحت در لایه ظاهری، از زبان هنری به مراتب پیچیدهتر و نگاهی کنایهایتر برخوردار است. آنچه که تمامی آثار این مجموعه را به یکدیگر پیوند میدهد، عنصر «برف» است که بر زمینه همه تصاویر حاکمیت داشته و به طور منطقی عنوان کل مجموعه را دربرمیگیرد. «سفید برفی» همچنین مشهورترین سری کارهای کیارستمی در مارکت بینالمللی است که در عین حال در دوره زمانی وسیعتری (بالغ بر ۲۰ سال) کار شده است. در قیاس با کارهای متأخر که جنبه مفهومی نمایانتری دارند، کارهای اولیه بیشتر بر جنبههای زیباییشناختی منظره متمرکز بودند. پارادوکس مهم در تمامی این آثار جنبه ماهیتی «برف» است که در ظاهر سیطرهای ثابت و جاری بر همه تصاویر دارد، اما کاملاً مشخص است موضوع اصلی در هیچ یک از این تصاویر اساساً برف نیست! در حقیقت حضور برف تنها پسزمینهای است برای حکایت پدیدهای دیگر که بر آن ظاهر میشود. این پدیده اغلب یک یا چند تنه درخت است که به شکل موهومی در قلب تصویر دیده میشود. گویی برف به مثابه یک وضعیت خاص در طبیعت، صرفاً بستری است برای انتزاعی کردن یک عنصر دیگر که همیشه به طور ناقص دیده میشود؛ گاه نیمتنه و گاه از طریق سایهاش. بدین سان از برف آشناییزدایی شده تا به یک مفهوم کلی همچون زندگی، هستی و وجود اشاره کند؛ مفهومی که اسرار حیات در آن جریان دارد. تنههای باریک سه درخت در اثر حاضر ناقص و جزئی است و گویی در ذهن بیننده است که کامل میشود؛ درست برخلاف تمایلی که در یک منظره کلاسیک در ارایه تمامیت درخت وجود دارد. در اینجا نه فقط برف، بلکه درختان و سایههایشان نیز تنها یک نماد هستند که نه از واقعیت خود، بلکه از استعارههای مترتب بر آن سخن میگویند. در ترکیببندی این اثر وزن تصویر که با تنههای درختان در سمت راست سنگین شده، با سایههایی که به سمت چپ عکس کشیده شدهاند، متعادل شده و چشم را در حرکتی افقی در سرتاسر تابلو به حرکت در میآورد. بیننده گرچه خود سرشاخههای درختان جوان را نمیبیند اما سایه آنها بر روی برف نشانی از امید به رشد و شکوفایی دارد. باید اذعان داشت که جنبه مفهومی آثار کیارستمی هرگز باعث چشمپوشی او از ملاحظات زیباییشناختی در حوزه فرم نشده است. عزم او در خلق تصویری قدرتمند از حیث ساختار ترکیب، کادربندی و سازماندهی حساب شده عناصر متشکله آن، در همه آثارش محسوس است. رهیافت هنری کیارستمی انتزاعی کردن پدیدارهای طبیعت و جهان پیرامونی و در واقع نوعی آشناییزدایی از آنهاست، بهطوریکه مخاطب خیلی زود درمییابد که مضمون اصلی هنر او نه جلوه ظاهری و زیباییشناختی برف، باران، راه، در و دیوار، بلکه مفاهیمی ذهنی در ورای آنهاست. تصاویر به ظاهر ساده، ولی عمیقاً کنایهای او به راحتی از جذابیتهای بصری و جنبههای شاعرانه عبور کرده و در دنیای نمادین حکمت و معنا سیر میکنند. ترکیبهای خالص و پالایشیافته وی، بیننده را به لایههای پنهان اشارات و دلالتها سوق داده تا از این طریق او را با مفاهیم پیچیده و متباینی همچون بودن یا نبودن، واقعیت یا توهم، حضور یا فقدان و ذهنی یا عینی رویاروی سازد. دستاورد بیش از سی سال تجربه ماندگار عباس کیارستمی در عکاسی، آثار بسیار متنوعی است که صرف نظر از موارد پراکنده، در ده سری عمده و قابل تمایز خلق شدهاند. این ده سری عبارتند از: سفید برفی، باران، راهها، مهتاب، درها و یادها، درخت و کلاغ، دیوار، پنجره رو به حیات، گاو و به من نگاه کن که از شهرت متفاوتی برخوردار بوده و برخی از آنها هرگز در ایران به نمایش درنیامدهاند.