شکارگری به عنوان یکی از سنتهای کهن درباریان و طبقه اشراف ایرانی، از گذشتههای دور در هنرهایی چون حجاری، نگارگری و قالیبافی تصویر شده، مانند آنچه بر مهرهای هخامنشی و یا آثار فلزی ساسانی نمود یافتهاست. این سنت تصویری، بعدتر در کتابآرایی ایرانی و همچنین نقوش قالیها در دوره اسلامی بارها تکرار میشود. شکار قرمز شماره ۴ یکی از آثار شاخص رضا درخشانی است که نقوش معروف شکارگاه در هنر سنتی ایران را به خاطر میآورد.
به طور کلی درخشانی در طیف گستردهای از آثارش، دلبستگی خود به ریشههای هنر سنتی ایران، به ویژه نگارگری را نشان میدهد. با این حال همیشه در تلاش است تا زبان فاخر هنر ایرانی را به بیانی معاصر تبدیل کند و همچنین ارزش استثنایی هنر اوست که وی را از بسیاری از نقاشان سنتگرای ایرانی متمایز میسازد. سری شکارهای او رویکرد جسورانه هنرمند در استفاده از رنگ را به نمایش گذاشته ضمن اینکه توجه مارکت بینالمللی را نیز به خود جلب کردهاست. سه نمونه مهم از سری شکار، در حراج بونامز نیویورک در می ۲۰۱۰، حراج اکتبر ۲۰۰۹ ساتبیز لندن و حراج ژوئن ۲۰۰۹ بونامز لندن شرکت داشته و به قیمتهای قابل توجهی به فروش رسیدهاند.
رنگ در آثار درخشانی چنان نقش مهمی دارد که میتوان دورههای کاریاش را صرفاً بر آن اساس مشخص کرد، همانند نمونه حاضر که به دوره رنگهای سرخ او متعلق است. با توجه به ویژگیهای ناپایدار رنگ سرخ، نقاش در این مجموعه به خوبی توانسته است این رنگ را در گسترهای وسیع مهار کند و در نهایت به یک بیان منحصر به فرد در شیوه رنگگذاری دست یابد. طیف رنگهای خیرهکننده در این گستره، به رنگهای لرزان و کشآمده تبدیل میشود و نقاشی را از فضای فیگوراتیو به مرز انتزاعی رفتارنما میرساند. بیان درخشانی در آثارش، بسیار متأثر از جهانی دو قطبی است که در نهایت به همگونی میرسد. یعنی جهانی که گاه از ساز و آواز مایه میگیرد و جهان دیگری که مدام شرق و غرب را رو در روی هم قرار میدهد. درخشانی گاه به نقاش برجسته و صاحب نام ایتالیایی، فرانچسکو کلمنته تشبیه میشود[۱]، با این تفاوت که درخشانی برخلاف کلمنته روح شرق کهن را به غرب معاصر میآورد. در عین حال آثارش، زمانی هم با اعوجاجهای فرمی و رنگی، با آثار نقاش معاصر آلمانی، گرهارد ریشتر قابل مقایسه میشود که در هر صورت بیانگر جایگاه معتبر این هنرمند بزرگ است که با دو تن از شاخصترین چهرههای هنر معاصر جهان مورد قیاس قرار میگیرد.
درخشانی هم نقاش است و هم موسیقیدان. آثار او در این طیف، به خوبی نشان میدهد که درخشانیِ موسیقیدان و درخشانیِ نقاش چندان قابل تفکیک نیستند. در واقع نقاشیهای او همچون شیوه کارش در موسیقی مبتنی بر بداههپردازی است، به همین جهت معمولاً آثارش پیشطرح یا اتود قبلی ندارند. همه چیز به تدریج بر سطح بوم شکل میگیرد؛ حتی صحنهای تاریخی از منظره شکارگاه. نقاشی او یک فرآیند است که نتیجه کار از قبل چندان قابل پیشبینی نیست و همین ویژگی او را یک هنرمند توانا و پیشرو میسازد.
[۱] – خادمی، داریوش، گفتوگو با رضا درخشانی، تندیس، پیش شماره دو، ۲۴ دی ۱۳۸۱، ص. ۵.