نقاشیهای رضوان صادقزاده روایتگر نازکخیالیهای شرقی از تفکر در ساحت هستی است. در این قلمروی شاعرانه، طبیعت دربردارندهی همه چیز از جمله وجود انسانی است که در آن صلحی آرام و عمیق بر تمامی ارکان وجود سیطره یافته و تعامل میان انسان و هستی در آرامشی ژرف فرورفته است. در این عالم خبری از تغییر و تبدیل، مبارزه و چالش نیست و سکوت تنها آهنگ جاودانه در فضای نقاشیهاست. صادقزاده در نقاشیهای خود از سه بستر متأثر است: نگارگری ایرانی بهخصوص مکتب هرات و جلایری؛ مکتب فکری شرقدور بهویژه اندیشه ذن ژاپنی که در خلوتی فضا، تقلیل عناصر بصری به درخت، سنگ، دیوار و انسان دیده میشود؛ دیگری تأثیرپذیری از جنبش هنر مدرن ایران خصوصاً نگاه حاکم در نقاشیهای سهراب سپهری و ابوالقاسم سعیدی که در طراحی تنهدرختان و ترکیببندیهای ماهرانه نقاش از عناصر بصری قابل مشاهده است. با این حال آنچه این نقاشیها را منحصر بهفرد میکند، خوانش نوینی است که هنرمند علیرغم تأثیرپذیری از این سه بستر هنری، به واسطهی تزیینات ظریف و وسواس در اجرا و روایت عاطفی حاکم بر فضا توانسته بدان دست یابد. نقاشی پیشرو به تأثیر از منظومهی عاشقانه همای و همایون دو دلداده را تجسم بخشیده که برای لحظهای وصال بیتاب هستند. مردی جوان از شاخههای درخت بالا رفته تا معشوق به بند آمده در بنایی آجری را ملاقات کند. هنرمند در عدم پرداخت پرسپکتیو بنا و در پرهیز از حجمسازی آن، تحتتأثیر ابنیه تصویری در نگارگری ایرانی است؛ سنتی که در آن ایوان بنا، چون جزیی بیرون آمده از فضای معماری دیده میشود و بیش از آنکه دارای حجم و بُعد باشد، تخت و سطحگونه مینماید.