در گرایش نقاشان ایرانی به بازنمایی درخت و طبیعت، حسین محجوبی جایگاه ویژهای دارد. همان طور که این اثر نیز به خوبی نشان میدهد، درختهای او نه تجلی صرف از طبیعت هستند و نه همچون نگارگری ایرانی فضایی فارغ از بُعد و تونالیته دارند. اگر چه محجوبی در ترسیم این درختها و اسبهایی که سرمستانه در دشتهای بهاری میتازند، به نگارگری سنتی ایران نظر دارد، با این حال ویژگیهای منحصر به فردی در آثار او دیده میشوند که تأثیرپذیری از نگارگری را به برداشتی بسیار آزاد و سیال تقلیل میدهد. در واقع محجوبی نقاش همان طبیعت رویایی و بهشت موعودی است که جز خیال جایگاهی نمیتوان برایش متصور شد.
نقاش در این اثر با کشیدن درختی عظیم و سرزنده، مرکز تصویر را مسخر خود ساخته و جایجای اثر را با نشاندن عناصری همگام با طبیعتی سبز و خوش خیال، به آرزویی دور دست، بدل کرده است. آرزویی از جنس همان وعدههایی که در کُتب مقدس به بهشتیان وعده داده شده است. گله اسبان چموش در پیشزمینه میخرامند و نرم و نازک در چشمانداز از صحنه رنگ دور میشوند. پرندههای کوچکی بر بالای درخت بزرگ لانه کردهاند؛ خوب که گوش کنیم آوازشان از لابهلای درختان شنیده میشود.
به طور کلی محجوبی با به کار بستن فضایی دلانگیز و فریبنده، با مایههای رنگی شفاف و دلربا که نور را از پس پشت پرده نقاشی در فضای اثرش میپراکند، و با به نمایش درآوردن اسبان لجام گسیختهای که گویی به دنبال آزادی خویش به هر سو میدوند، پردههای خیال و رویاهای درون خود را به تصویر میکشد. نور در برخی از آثار او همچون نقاشی کهن ایرانی ماهیتی منتشر دارد و در برخی دیگر نشانهای از کانون طلوع یا غروب آفتاب است. ترکیب موفقیتآمیز نور و رنگ در آثار محجوبی نتیجهای گویا از هویت اقلیمی به تماشا میگذارد تا جایی که اثری نشان از سرما و خزان و اثری دیگر، همچون نمونه حاضر، نشان از سرزندگی بهار و رویش دارد.