آثار رضا بانگیز، چه در قالب نقاشی و چه مجسمه، همه بیانی روایی دارند و داستانی ساده را که از جهان پیرامون او نشأت گرفته بازگو میکنند. او راوی اساطیر و افسانههاست و روایتی شخصی و منحصر بهفرد از آنها ارایه میدهد.
اثر حاضر از جمله آثار اخیر هنرمند با مضامین فوق است. او دوره نخست خلق این مجسمهها را در دهه پنجاه آغاز کرده و به گفته خودش آنها را به صورت ناخودآگاه ساخته اما جز یکی، بقیه مجسمهها در جریان انقلاب از بین رفتهاند. وی در دوره جدید، آنها را با تجربه و آگاهانه ساخته و در ساخت پیکرهها توجه خود را تنها به فیگور معطوف داشته است. تأثیر پیکرههای باستانی و اساطیر بینالنهرین به خوبی در این احجام دیده میشود. این آثار حجمهای فیگوراتیوی از انسانهای منجمد و ساکت هستند که به مخاطب خیره شدهاند. جنس مجسمه از سفال است که پس از پخته شدن در مرحله اول لعاب زده شده و دوباره در کوره رفته و در مرحله آخر رنگآمیزی شده است.
این مجسمه در نگاه اول یادآور پیکره گودآ – فرمانروای خردمند سومریان در شهر اور- در حال نیایش است و از همین رو تأثیر سبک پیکرتراشی این دوره در آن کاملاً مشهود است؛ پیکرههایی که غالباً به نظاره یا نگهبانی ایستادهاند. بدن مجسمه کندهکاری شده و پوشیده از نقشمایههای تزیینی ایرانی است که رنگ و بوی بومی اثر را دو چندان میکنند. پیکره مرد گویی از دل یک استوانه تراشیده شده و فیگوری تا حد امکان سادهسازی شده است. با حداقل فرم و چیدمان منظم هندسی سادگی و یکپارچگی خود را به نمایش میگذارد، همراه با ارجاعاتی که ریشه در تمدن باستان دارد. با تمام این سادگی، هنوز رازی مگو در چهرهاش موج میزند و مخاطب را به مکاشفه فرا میخواند.