بررسی دورههای کاری سیراک ملکونیان، نشان میدهد که نقاش بیش از اینکه دل در گرو رنگ داشته باشد، در تلاشی مداوم در شناخت فرم و هندسه آثار خود است. او در این اثر نیز با چشمپوشی از تنوع رنگی، بار دیگر نگاه دقیق خود را به ترکیببندی و همنشانی اشکال هندسی و نیز عنصر تأثیرگذار خط، آشکار میکند. در ایران نزد مدرنیستهای متقدم کمتر هنرمندی است که بیان اکسپرسیو داشته باشد. از آنجا که این نسل بیشتر متأثر از جریان هنر مدرن در اروپا بودند تا امریکا، به انتزاع تغزلی عنایتی نداشته و بیشتر انتزاع هندسی را مد نظر داشتند. در این گروه شاید بتوان از بهجت صدر یاد کرد که در برخی آثارش به بیان اکسپرسیو نزدیک شده است. در آثار سیراک ملکونیان کوششهایی جهت یافتن زبان آبستره اکسپرسیو دیده میشود که اثر حاضر با فرمی بیانگرا نمونه شاخصی از این تلاش اوست. سیراک جز دورهای کوتاه در جوانی، کمتر به سراغ فیگوراتیسم انسانی رفته است. او شیفته طبیعت است، اما نه آن طبیعت آشنایی که در آثار مدرنیستهایی چون سهراب سپهری، بهجت صدر یا ابوالقاسم سعیدی دیده میشود. طبیعت تصویر شده در آثار وی، بیشتر نمودی عرفانی و شهودی از زمین دارد، از عناصر زمین و مفاهیم متعالی دیگری که بیننده را به جایی ناشناخته و مقدس رهنمون میکند. این اثر همچون درختی که هزاران سال ریشههای عمیق خود را در خاک دوانده، در مدرنیسم محکمی ریشه دارد که او و همنسلانش ساختهاند؛ همچون کوهی سترگ و استوار بر زمین که لغزشی بر آن نمیتوان متصور بود. سطح وسیع آسمان قیرگون در این اثر، نگاه بیننده را از افقی دوردست به سطوح تفکیک شده پایین تابلو میکشاند که یادآور کوهها و تپهماهورها هستند. به عبارت دیگر اثر کاری میکند که دیدنش حرکت عمودی چشمها در کادری مربع را موجب میشود تا بیننده را به درنگ، تعمق و تماشایی ژرف مجاب کند.