رضا لواسانی، هنرمند نوگرای ایرانی در زمینههای نقاشی، مجسمهساز و تصویرگری و طراحی صحنهی تئاتر فعالیت داشته است. نام لواسانی با مجسمهها و نقاشیهایش از کهنالگوی اسب گره خورده است. نقاشیها و حجمهای او به تعبیری تجسد اشعار مولانا و حافظ در کالبد هنر مدرن است.
لواسانی تحصیلات هنری خود را از هنرستان پسران تهران و در رشتهی گرافیک آغاز کرد. سپس در دانشکدهی هنرهای زیبای تهران به تحصیل نقاشی پرداخت و در سال 1370 از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. سه سال پس از آن برای نخستینبار آثارش را به صورت انفرادی در گالری آریا به نمایش درآورد. پس از آن نیز به صورت پیوسته در گالریهایی نظیر برگ، الهه و طراحان آزاد به نمایش آثار خود پرداخته است. لواسانی از اواخر دههی هفتاد به مجسمهسازی روی آورد و با استفاده از پاپیهماشه آثاری را خلق کرد که در دههی هشتاد جایزهی چهارمین دوسالانهی مجسمهسازی معاصر تهران را برای او به ارمغان آورد.
او در نقاشیهای خود، بخصوص در نقاشیهایی همچون اسبها که حاوی مضامین اساطیری هستند، رفتاری مجسمهسازانه دارد. پوست اسبها و شاخ و برگ درختان با سطوح درخشان بنفش و زردی نقاشی میشود که کیفیتی سیقلی و فلزمانند دارند. تحلیل و بازنمایی بدن گیاه، انسان و اسب با استفاده از فضاهای مثبت و منفی و متخلخل نیز مؤید این نکته است. پاکباز دربارهی نسبت آثار لواسانی با سنتهای تصویری و ادبی ایران مینویسد: «لواسانی هوشمندانه از نقشمایهها و نمادهای کهن ایرانی در نقاشیهایش استفاده میکند، که بیشک حاصل مطالعات و تعمق او در اساطیر، فرهنگ و سنتهای تصویری گذشته است. سه نقشمایهای که مکرراً در آثارش به کار میبرد، مورد توجه هنرمندان اولیه در هزاران سال پیش از این نیز بوده است: اسب (مظهر سرعت و نجابت)، زن (نشانهی باروری امر مقدس) و پرنده (قاصد بین آسمان و زمین)». او در گفتگویی با سیامک فیلیزاده دربارهی آثار خودش چنین میگوید: «به نقاشیهای هند و ایران قدیم خیلی نگاه کردهام. پیش از آنکه تصویری ذهنی داشته باشم به شعر فکر میکنم. از مولوی بسیار لذت میبرم و در ذهنم فضاهایی ایجاد میکند که برایم بسیار جذاب است. وقتی شعری از مولانا میخوانم در ذهنم شکلی از اسطوره میبینم و سپس سعی میکنم آن فضاها را نقاشی کنم.»